RealHOOD

با یک پارچ شکلات ِ تلخ و یه فنجون آب ِ یخ

RealHOOD

با یک پارچ شکلات ِ تلخ و یه فنجون آب ِ یخ

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

گاهی اوقات در بدترین لحظات اینقدر همه چی خوب می‌شه که حس خوشبختترین آدم روی زمین بهت دست می‌ده. قدر این لحظه‌ها رو باید دونست... :) 


پی نوشت: شاعر میگفت : خونه آخرین پناهه واسه دل‌خستگیامون...


  • :)
منابع محدود، ورودی محدود، خروجی محدود، همه چیز محدود ولی تو به عنوان صاحبش (همون سیستم‌ عامل خودمون :دی) طوری نقش زده‌ای که گویا همه‌ی دنیا و ماورای آن را جدا‌جدا برای تک‌تک‌مان فطر و خلق کرده‌ای.

ﺗﻮ ﺳﺮﺕ ﭘﻴﺶ ﺧﺪﺍ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺒﺎﻥ ﺧﻢ ﺷﺪ ﻭ ﺭﺍﺳﺖ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﺭﻗﺺ ﮐﻨﺎﻥ، ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺷد ...

*درستش این است که همه این‌ها از کوچکی ظرف ماست در بی‌کران بودن بی‌کرانه‌های تو شکی نیست. گاهی مجاز می‌تواند عکسش باشد٫ یک مفهوم بی‌نهایت را مجازا در یک جام [باده/بشر] ریخت و دم نزد. جام هم هیچ‌گاه نخواهد فهمید بی‌نهایتی درونش هست٫ نهایتا حس می‌کند کمی زیاد است. پره٫ لبریز شده. همین.
می‌فهمی؟ مجبوره :دی:پی
  • 301 Moved Permanently

در زندگی روزانه‌مان بارها می‌بینیم یک مرد کر و لال وقتی می‌خواهد مسواک بخرد می‌رود مغازه و با صد دردسر ادای مسواک‌زدن را در می‌آورد و فروشنده منظور او را متوجه می‌شود و به او مسواک می‌دهد. حال ما کور هستیم و می‌خواهیم از فروشنده عینک بخریم٫ چه کنیم؟
با آن عصای سفید جلوی فروشنده می‌رویم و تا شروع می‌کنیم ادای عینک زدن را در می‌آوردن، (خوشبختانه) یادمان می‌آید که کور بوده‌ایم و نمی‌توانستیم در زندگی روزانه‌مان بارها مردی کر و لال را هنگام مسواک خریدن ببینیم٫ آنگاه یک نفس عمیق می‌کشیم و در یک جمله می‌گوییم «لطفا یک عینک به من بدهید.» و یا اینکه جسارت انجام این کار را هم نداریم و بدون اینکه یک کلام نطق کنیم به ادامه‌ی پانتومیم‌ی که از نگاه کردن [واقعا] کورکورانه‌ به مسیر و جهت زندگی دیگری که شرایط و محدودیت‌هایش از زمین تا آسمان با ما فرق دارد ادامه می‌دهیم و به پیش‌برد اهدافمان در نقش یک فرد کر و لال و کور می‌‌پردازیم. :دی :عصای سفید+پنبه‌ی سفید+پارچه‌ی سفید (جهت عایق‌بندی چشم و گوش و حلق و بینی) 


محرم در وبلاگ blog.ir :خسته
  • 301 Moved Permanently