RealHOOD

با یک پارچ شکلات ِ تلخ و یه فنجون آب ِ یخ

RealHOOD

با یک پارچ شکلات ِ تلخ و یه فنجون آب ِ یخ

من و دل [باب نخست]

جمعه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۵:۲۲ ب.ظ
دفتری دیگر آغاز گشت به نام او که جهان‌ها به نام‌ش آغاز گشته‌ست.

فرزندم هیچ وقت با م‌هندسه جماعت لاف عشق مزن که بس گران‌سنگی‌ها بینی.
روزی به دل فرمودیم هاو ماچ دو یو لاو می؟ فرمودند: INF.
فرمودیم: خب!
و این باب تمام شد.
[در نسخه‌ای خطی از کتاب که به تازگی در گوشه‌ی مغز شیخ یافته شده است ادامه داستان به شرح زیر است]
آمده است که در ادامه دل می‌فرماید: شما چقدر؟
فرمودیم: عددی بزرگتر از صفر و کوچکتر از یک البته (REAL TMIE@) در همین آن.
فرمودند: قهر!
و راه خویش به بیابان کشیدند.
به دنبالشان نفس‌زنان دویدیم٬ فرسنگ‌ها دور شدیم تا نهایت امر به دامانشان تمسک جستیم و لحظه‌ای درنگ فرمودند.
با حال زار با صدایی بریده فرمودیم: درست است که در میان صفر و یک است لیکن در هر چشم به هم زدن از دنیا و آخرت‌ در همین میان است و به شرف‌م سوگند تغییر نپذیرد تا زمانی که یا شرفی‌ برایم‌ باقی نباشد یا چشم به هم زدنی. بنده روحی ناقص دارم که تا بی‌نهایت زمانی و مکانی شامل من است. همین عدد کوچک را فقط در بی‌نهایت زمانی‌ این روح ضرب کن٬ مکانی‌ش پیشکش! همه‌ش تقدیم تو باد.
Lets DO that :پی
[خب دگر محفل خصوصی گشت٬ :چشم‌ها درویش]

به ادامه باب توجه فرمایید:
*لحظه حال مهم نیست٬ هر چقدر هم که عمیق باشد. مهم برآیند لحظات است.
زندگی به طول‌ش نیست. به عرض‌ش هم نیست. به برآیند‌ تک تک لحظات‌ش هم نیست. زندگی یه چیز خوبیه که هنوز نمی‌دونم چیه. خیلی اقاست! :پی :دی

**ادب از که آموختی٬ از مودبان :سفارش شما آماده‌است. :ذوق
  • ۹۲/۱۲/۱۶
  • 301 Moved Permanently

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی