RealHOOD

با یک پارچ شکلات ِ تلخ و یه فنجون آب ِ یخ

RealHOOD

با یک پارچ شکلات ِ تلخ و یه فنجون آب ِ یخ

20:30

جمعه, ۹ دی ۱۳۹۰، ۱۲:۲۵ ق.ظ

از صبح رفتم تو این فکر که اگه محیط زندگیمون عوض می شد٫ خودم و ملت اطرافم چه قدر تغییر می کردند.(مثلا همه با هم می رفتیم بلاد کفر زندگی می کردیم واسه یه مدت!)

چه قد به این چیزایی که الان معتقدند (یا حداقل سعی می کنند این رو نشون بدهند) معتقد می مونند و به چیزایی که سنگشون رو به سینه می زنند وفادار می موندن و واسشون ارزش قائل اند. با یه حساب سرانگشتی و یکم فکر کردن به تریپ شخصیتی خودم و ملتی که رفتند و اومدند و ... به نتایج خیلی جالبی رسیدم...

باید راجع به سبک برخوردم با خیلی ها (مخصوصا خودم!) تجدید نظر اساسی کنم٫ خیلی از چیزا رو هم دیگه نمی خوام خیلی جدی بگیرم٫ اون چیزی رو که فکر می کنم درسته تا وقتی که واقعا شک نکردم در ماهیتش سعی می کنم تغییرش ندم و یا یه علامت سوال بزرگ نگذارم جلوش واسه خنده٫ خلاصه ریلکس می خوام [در یه چارچوب خوب] زندگی کنم٫ همین!

(دستتونم از رو زنگ بردارید لطفا! صدا می یاد٫‌ هر موقع حوصلم اومد میام در رو باز می کنم‌. :چشمک)



*می گه دست بند٫ انگشتر٫ لاک مانع رسیدن به قرب الهی نیست (واسه و‌ضو مثلا)

[به دلایلی جوابی نمی دم ولی] بنده ی خوب خدا! مانع قرب نیست ولی مانع رسیدن هوا به اون دست لامذهب(؟!)[در اصل طفل معصوم] که هست٫ قبول داری هر از چند گاهی باید یه نفسی بکشه؟(می تونی اینو امتحان کنی با یه تیکه از بدنت٫ ببینی چه بلایی سرش می یاد بعد از یکی دو ماه...) صاحاباش تا اینجاهاشم فکرمون بوده(اونم با یه دستور کوچیک٫‌ که اصلا هم به نظر نمی یاد).

چی می خوای دیگه؟ :عینک آفتابی+خفونت(؟!)

(اینم جدیدا شده بحث فلسفی سطح بالای ما٫ زندگیه؟! :سوت+پی)



*در مرغ (=!خروس) بودن خودم نیز شک کرده ام٫‌ چه برسه به مرغ هوا بودنم...

این قفس چیست؟

این قفس چیست؟

این قفس...


  • ۹۰/۱۰/۰۹
  • 301 Moved Permanently

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی